ببین در آینهی جویبار گریهی بید
وقتی دربارهی الی اکران شد، در هیاهوها بودیم. خیلیهامان وسط باتوم خوردنها به سالن سینما پناه آورده بودیم و فیلم، با آنکه ارتباط چندانی با حال و روزمان نداشت، به دلمان نشسته بود. ماشینمان در گل فرو رفته بود و میخواستیم مثل صحنهی آخرِ فیلم بیرونش بکشیم. امیدمان این بود که آن روزها یک پایانِ تلخ است و یک دیالوگ از فیلم وردِ زبانمان شده بود. جدایی نادر از سیمین اما وقتی اکران شد…